تنها ویدئوی کامل باقی مانده از اجرای ترانه توسط قمرالملوک وزیری در سال ۱۳۳۰ که در فیلم مادر به اصرار دلکش با او بازی کرد. او در این فیلم دقایقی با نوازندگی ویلون ناصر زرآبادی، غزلی از سعدی را اجرا کرد. قمرالملوک تمام درآمد دوهزار تومان حاصل از فیلم را که در آن زمان مبلغ بسیار زیادی بود، به بیمارستان شاهآباد اهدا کرد.
قمرالملوک وزیری در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۳۳۸ در شمیران، بر اثر سکته مغزی درگذشت و در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
متن وصیت نامه عبرت آموز و تکان دهنده قمرالملوک وزیری، خواننده مردمی و محبوب ایران، این وصیت نامه در سال ۱۳۷۶ در هفتهنامه هامون منتشر گردیده است.
متن وصیت نامه قمرالملوک:

«من مردهام، اما خاطره حیات هنریام نمرده است؛ وقتی که تو، این درد دلهای مرا میخوانی، من زیر خروارها خاک سرد و سیاه خفتهام؛ دیگر از حنجره خشکم صوتی برنمیخیزد و دنیایم تاریک و خاموش است، اما روحم عظمتش را از دست نداده و هنرم را بنده زور و زر و خیانت نکردم. مطمئنم کسی بعد از مرگم، از من بدگویی نمیکند.
من هیچ ثروتی ندارم، اما دلهای یتیمانی را دارم که به خاطر مرگم از غم مالامال میشوند. چشمهایی را دارم که در فقدانم اشک میریزند. همانهایی که با پولم پرورش یافتند، شوهر کردند، داماد شدند و به جای این که جایشان در مراکز فساد و زندان باشد، انسانهای خوشبختی هستند.
بعضیها میگفتند: «ما باید هرچه بیشتر پول بگیریم تا قمر نشویم.»
نمیدانند که کنسرتهایم با آنچنان استقبالی روبرو میشد که مردم از در و دیوارش بالا میرفتند و بلیطها را به ۱۰ برابر قیمت میخریدند؛ اما تمام آنچه را که میگرفتم به موسسات خیریه و دارالایتام میبخشیدم که برایم لذتی وصف نشدنی داشت.
شبی نزدیک خانهام مردی را دیدم که به دیوار تکیه داده و چشمانش پر اشک است؛ گفتم مرا میشناسی ؟
اشکهایش را پنهان کرد و گفت: «کیست که تو را نشناسد؛ با زحمت و اصرار وادارش کردم درد دلش را بگوید.»
گفت: «زنم دوقلو زاییده، یکی مرده و حالا پس از خاکسپاری طفل، بخاطر بیپولی روی رفتن به خانه را ندارم»، با سماجت راضیاش کردم تا مرا به خانهاش ببرد.
اطاقی نمناک که زیلوی پاره و رختخوابی پارهتر و نور شمعی که پت پت میکرد، تزیینات خانهاش بود؛ زن بیحال بود و طفل بیگناه سینه خشک مادرش را میمکید.
دلم آنقدر به درد آمد که وصفنشدنی بود. پول دادم و مرد را راهی کردم چند پرس چلوکباب، تخم مرغ، شیر، خرما و اقلام دیگر بخرد. طفل را تروخشک و قنداق پاره را عوض کردم و تمام ۵ هزار تومان (۱۰۰سال پیش) دستمزد آن شبم را لای قنداق طفل گذاشتم.
قمرالملوک ادامه میدهد:

شبی دیگر که از کنسرت به خانه برمیگشتم تا درشکهچی لالهزار مرا به خانه ببرد؛ درشکهچی مرا نشناخت و زبان شکوه از وضع ناگوارش کرد. گفت: «فردا عروسی پسرم است، شرمنده رویش که نمیتوانم جشن مفصلی برایش بگیرم.»
فردایش با پرس و جوی فراوان بدون این که درشکهچی بویی ببرد، آدرس منزلش را یافتم و کلیه اقلام و امکانات را برایش فراهم و خانه اش را چراغانی کردم و در مجلس عروسی با افتخار خواندم، شوقی که آن لحظه در چهره مرد دیدم، بالاترین شادی و افتخار برایم بود و احساس عظمت کردم.
انگار تمام فرشتگان و ارواح مقدس زیر گوشم زمزمه میکنند: «قمر تو بهترین زن دنیایی.»
ای بد خواهان بدانید که قمر با افتخار و بزرگی، با هنر زیست. امروز که زیر خروارها خاک خفتهام، نه دلی را شکستهام و نه کسی از من کینه به دل دارد.
میدانم دلهای عاشقان هنرم در غمم شکسته. ما رفتیم اما شما که این هنر ملی و فاخر را به مادیات میفروشید و آلوده میکنید و نقطه روشنی در زندگی ندارید، گناهتان نابخشودنی است.»
خاطره و یاد خواننده محبوب قمرالملوک همواره گرامی باد
اینستاگرام ایران کارگر: https://www.instagram.com/iranworkers
به کانال تلگرام ایران کارگر بپیوندید https://t.me/IranKargar96