ایران ـ اجتماعی
فرار از هیولای خشکسالی ، آوارگی و حاشیهنشینی
این قصهی کشاورزان بیکار خراسان جنوبیست که در فرار از هیولای خشکسالی ، آواره حاشیهی شهرهای بزرگ میشوند؛ درحالیکه نرخ بیکاری در خراسان جنوبی بیش از ۲۵ درصد است، فرصتهای محدود اشتغالِ بومی هم نمیتواند جوانان جویای کار را پاسخگو باشد؛ چون در بیرجند حتی تحصیلکردهها بیکارند!!
یک گزارش وضعیت این مردمان را اینچنین به تصویر کشیده است: ابراهیم شبیه همه مردانیست که دستار خراسانی به سر میبندند؛ شبیه همه مردانی که «خانه» را میگذارند و آواره میشوند؛ چشمهای گود رفته و عمیقش شبیه آنهاست؛ پیشانی بلندش؛ پوست گندمگون سوختهاش از آفتاب تند جنوب خراسان….
راه درازی آمده؛ همه چیز را گذاشته و آمده؛ از «اسکیونگ» در خراسان جنوبی، از توابعِ «سربیشه»؛ از روستایی گمشده لابلای ستیغ کوهها و گُدارها؛ روستایی که هیولای خشکسالی شدید آن را سوزانده و دیگر خبری از رودخانهی همیشه جاری آن میان خانههای کاهگلی نیست؛ دیگر درختهای گردو و بوتههای زرشک به فنا رفتهاند؛ پس مابقی، فقط هجومِ خاک است و بیآبی و تشنگی.
حالا حاشیهنشین شده؛ «شهر» در محاصرهی حاشیههاست؛ اینجا که او به پناه آمده، حاشیههای مشهدالرضاست؛ حالا ابراهیم، ساکن محله «درِوی» مشهد است؛ محلهای که فقر، اعتیاد و پابرهنگی در آن فراوان است؛ اما قصه رسیدنش از آفتاب تند جنوب خراسان و خنکای ملایم جویبارها به این حاشیهی تنگدستی آسان نبودهاست.
نرخ بیکاری در خراسان جنوبی بیشتر از ۲۵ درصد

وقتی به گفتهی نماینده مجلس، نرخ بیکاری در خراسان جنوبی بالای ۲۵ درصد است؛ دیگر چه فرصتی قرار است برای یک روستایی آواره از مرزهای قحطزدهی سربیشه، باقی مانده باشد؛ بیکاری در خراسان جنوبی، کابوس بزرگیست که شاید فرار از هیولای خشکسالی به مثابه تسکین، ابعاد آن را چند برابر کرده است. سالهاست که خشکسالی در خراسان جنوبی بیداد میکند؛ آنهم مهیبترین و خشنترین نوع خشکسالی؛ مدتهاست که از بارش باران خبری نیست، در استانی که فاقد صنایع بزرگ، مولد ومنابع کار است. خشکسالی شدید در بیش از یک دهه گذشته، فضای زیستی مردم محروم آن را کاملاً منهدم نموده است.
قدیمها بیشتر مردم بیرجند که تحصیلات بالایی هم دارند در بدنه دولت استخدام میشدند؛ میل به کار دولتی در این مردم بالاست؛ اما حالا که خود دولت در چنبره انبوه بحرانهای سیاسی واقتصادی و اجتماعی غرق است و تحریمها نیز ستون فقراتش را درهم شکسته است و به تبع آن تعطیلی پیاپیکارخانجات و بیکاری انبوه کارگران را به همراه داشته، نرخ بیکاری حتی در میان تحصیلکردهها بالا رفته؛ جوانان بیرجند با مدرک تحصیلی فوق لیسانس و یا دکترا بیکارند؛ چه برسد به روستاییانی که با فرار از هیولای خشکسالی و بیآبی به دنبال سراب امیدی میگردند!
حاشیهنشینی نتیجه بیکاری

جستجوی مردان بیکار خراسان جنوبی برای اشتغال، آنها را به حاشیهها کشانده است؛ آنها در حاشیههای درجه چندمِ مشهد و تهران و کرج ساکن شدهاند؛ عمده کسب وکارشان نیز یا فعلگی روزمزد است و یا دستفروشی؛ حالا غیر از غولِ خشکسالی و بیکاری، هزاران هیولای مهیب دیگر بر سر این حاشیهنشینان آوار شده است. ابراهیم و برادران ابراهیم و فرزندانشان امروز فقط درسراب خاطرات گذشته زندگی میکنند و آوازهای «الله مدد» را زمزمه میکنند؛ هنوز هم«از اینجا تا به بیرجند سه گداره»، اما همه گدارها خشک است…!
این است سرنوشت مردم ستمزده ایرانی که طی ۴۰ سال گذشته، زیر مهمیز همین حکومتهای غارتگر و بی کفایت دیگر رمقی برای زندگیشان باقی نمانده و با مهاجرتهای آنچنانی به روزمرگی سقوط کرده و هیچ چشم اندازی برای بهبود اوضاع معیشتی و اجتماعی و حتی کشاورزی برایشان متصور نیست. و با آوارگی و حاشیه نشینی، که ارمغان همین دولت تزویر و ریا بوده، به مرگ تدریجی تن دادهاند.آیا با فرار از هیولای خشکسالی و دهها کابوس اقتصادی و اجتماعی دیگر، می توان به شیوههای مسکن، سرتمکین فرود آورد؟ و یا به شیوههای کارگران فولاد اهواز و نیشکر هفتتپه به اعتراض خیابانی پیوست؟