عدم حمایت از کولبران مجروح در پرداخت هزینه های سنگین درمان
عدم حمایت از کولبران مجروح در پرداخت هزینه های سنگین درمان، تبدیل به مصیبتی برای آنها شده است که نقطه پایانی بر آن وجود ندارد.
شغل کاذب کولبری که به دلیل عدم وجود فرصتهای شغلی مناسب برای ساکنان مناطق غرب کشور، به وجود آمده است، تنها سختی و مشقت حمل بارهای سنگین نیست، بلکه کولبران زحمتکش، برای درآوردن لقمه نانی، خطرهای زیادی را به جان خریده و به آن اشتغال دارند.
هم اکنون، روزانه، خبرهای جان باختن، مجروح و مصدوم شدن کولبران در رسانههای اجتماعی منتشر میشود. مرگ کولبران شریف و زحمتکش، یا بر اثر شلیک مستقیم نیروهای مرزبانی و سپاه پاسداران صورت میگیرد و یا به دلیل سقوط از ارتفاع، رفتن روی مین و یخزدگی در برف و بوران. وضعیت اسفباری که برای مجروحین این حوادث، شروع مشقتهایی است که تا پایان عمر بایستی آن را تحمل کنند.
اما آن چه بیش از همه کولبران چنین حوادثی را آزار میدهد، عدم حمایت در درمان آنها است، چرا که آنها از بیمه برخوردار نیستند و باید همه هزینههای درمانی را از جیب خالی خود پرداخت نمایند.
یکی از این نمونهها، کولبر پیرانشهری لقمان وحید است که سال ۱۳۹۶ روی مین رفت و یک پا و بینایی یک چشم خود را از دست داد.
لقمان تا امروز با کمک خیرین، فعالان مدنی و کمکهای مردمی، عملهای جراحی زیادی را انجام داده است، اما هنوز بینایی چشم خود را به دست نیاورده و در پرداخت هزینههای ادامه درمان خود مانده است.

وی میگوید: «هنوز بینایی چشمانم برنگشته و پزشکان میگویند که باید عمل پیوند قرنیه را انجام دهم؛ این در حالی است که تنها بیمهای که دارم، بیمه روستاییان و عشایر است که بیمارستانها آن را برای مداوای من نمیپذیرند.»
وی که اکنون ۳ سال است درگیر مداوا و هزینههای سنگین درمان است و هیچ منبع درآمدی ندارد، ادامه میدهد: «من در خانه اجارهای زندگی میکنم و تنها منبع درآمد ناچیز ما شغل همسرم میباشد که کارگر روزمزد کشاورزی است.»
لقمان با اشاره به این که برادرهایش نیز به شغل کولبری مشغول هستند و خودشان خانوادههای محرومی هستند که نیاز به کمک دارند، افزود: «پس از این که روی مین رفتم، دیگر نتوانستم کار کنم و پول در بیاورم، دو فرزند دارم که هزینههای تحصیل آنها را نیز بایستی بپردازم.»
وی که هیچگونه حمایتی از دولت و نهادهای حکومتی دریافت نمیکند، در ادامه میگوید: «تا امروز اگر مردم و خیرین نبودند، نمیتوانستم طاقت بیاورم و زندگی را ادامه دهم، من خانهنشین شدهام و انبوهی هزینه که روی دستم مانده است.»
وی تنها خواستهاش این است که تحت پوشش بیمه قرار بگیرد و در این باره میگوید: «کاش حداقل بخشی از هزینههای درمان من و امثال من را بیمه قبول میکرد.»
لقمان در خاتمه میگوید: «من برای امرار معاش و درآوردن هزینههای خانوادهام، مجبور به کولبری و عبور از مرز شدم؛ برای تفریح و سرگرمی که روی مین نرفتهام؛ چرا هیچ نهادی از ما حمایت نمیکند و ما را به امان خدا رها کردهاند؟»