۱۸ اردیبهشت سالروز جان باختن وارطان سالاخانیان در زیر شکنجه در زندان
وارطان سالاخانیان در ۶ بهمن ۱۳۰۹، در تبریز در یک خانواده ارمنی به دنیا آمد. وارطان تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تبریز به اتمام رساند. او در سال ۱۳۲۱، همراه با خانوادهاش تبریز را به مقصد تهران ترک گفت. آنها چهار سال بعد به تبریز بازگشتند.
وارطان پس از بازگشت به تبریز، همراه با پدرش در کارخانهای در تبریز مشغول به کار شد. او پس از هشت ماه، کارش را بدون دریافت دستمزد ترک کرد و همراه خانوادهاش، راهی تهران شد. در تهران، برای تأمین هزینه خانواده، به رانندگی اتوبوس پرداخت. وی به سرعت با زندگی و فقر مردم و زحمتکشان ایران آشنا شد. وارطان برای تغییر وضعیت اسفبار اقتصادی که حکومت شاه برای مردم تقریر کرده بود به پا خاست و به مبارزه پرداخت و عضو هیئت تحریه و انتشار نشریه رزم شد. وارطان بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، به فعالیت خود به صورت مخفی ادامه داد. دستگاه پلیسی کودتا، کشف و نابود کردن چاپخانه نشریه رزم را در اولویت تمام فعالیتهایش قرار داده بود.
دستگیری وارطان سالاخانیان و همرزمش کوچک شوشتری
نزدیک به یک سال بعد از کودتای ۲۸ مرداد، هنوز چاپخانه انتشار نشریه رزم کشف نشده بود. در غروب ۶ اردیبهشت سال ۱۳۳۳، مأموران کودتا، بهطور اتقافی به اتومبیلی که وارطان و کوچک شوشتری در آن بودند، در دروازه دولت، ایست دادند. پس از ایست، وارطان به پرسشهای مأموران پاسخ داد و کوچک شوشتری بدون اینکه هیچ رفتار مشکوکی از خود نشان دهد در ماشین نشست. مأموران از وارطان خواستند که صندوق عقب ماشین را باز کند تا مورد بازرسی قرار گیرد. آنها به محض بازکردن صندوق عقب ماشین، با انبوهی از نشریههای رزم ارگان جوانان حزب توده مواجه شدند.
وارطان و کوچک را به سرعت به فرمانداری نظامی انتقال دادند تا پس از بازجویی بتوانند محل چاپخانه را کشف کنند. شکنجهها روی این دو نفر شش روز ادامه یافت. پس از ۶ روز در ۱۲ اردیبهشت ماه ۱۳۳۳، کوچک شوشتری بدون کوچکترین اعترافی، در اثر شکنجه جان سپرد.
پس از جان باختن کوچک در زیر شکنجه، وارطان به شکنجه گران گفت:
«حالا خیالم راحت شد. من میدانم و نمیگویم. هر کار میخواهید بکنید.»
بعدها یکی از شکنجهگران، به صحنهای از شکنجههای وارطان اعتراف کرد و گفت:
انگشت سبابه وارطان را گرفتم و به عقب فشار دادم. وارطان گفت میشکند. من باز هم فشار دادم. لعنتی، حرف نمیزد. وارطان گفت: میشکند با تمام نیرویم فشار دادم. صورت وارطان مثل سنگ بود. لب از لب باز نمیکرد. باز هم فشار دادم. وارطان گفت: میشکند. خشمگین شدم. مرا مسخره میکرد. باز هم فشار دادم. صدایی برخاست. وارطان گفت دیدی گفتم میشکند. نگاه کردم انگشت شکسته بود. وارطان به من پوزخند میزد».
در ۱۱ اردیبهشت (روز جهانی کارگر) وارطان در زندان، روی درِ سلول رِنگ گرفت و به شادی پرداخت؛ که فوراً توسط شکنجهگران به شکنجهگاه برده شد و چنان مورد شکنجه قرار گرفت که ۲۴ ساعت بیهوش بود.
سرانجام در روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۳۳، مأموران حکومت پهلوی، جمجمه وارطان را در حالی که اثرات سوختگی و شکنجه در بدنش نمایان بود با مته سوراخ کردند و به زندگی او پایان دادند. عوامل رژیم شبانه جسد وارطان و کوچک را در رودخانه جاجرود رها کردند تا اینگونه وانمود کنند که بر اثر حادثه به درون رودخانه افتاده و غرق شدهاست. چند روز بعد جنازهها کشف شدند.
احمد شاملو شاعر برجسته ایران که هم زنجیر وارطان سالاخانیان در زمان دستگیری بود شعری در رثای ایستادگی جانانه او سروده است.
وارطان
بهار، خنده زد و ارغوان شکفت
در خانه، زیر پنجره، گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار
با مرگ نحس پنجه میفکن
بودن به از نبود شدن خاصه در بهار…
وارطان سخن نگفت.
سرافراز، دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت…
وارطان سخن بگو
مرغ سکوت، جوجه مرگی فجیع را در آشیان به بیضه نشستهست
وارطان سخن نگفت؛ چو خورشید
از تیرگی درآمد و در خون نشست و رفت…
وارطان سخن نگفت
وارطان ستاره بود
یک دم در این ظلام درخشید و جست و رفت…
وارطان سخن نگفت
وارطان بنفشه بود، گل داد و مژده داد:
«زمستان شکست» و رفت…

اینستاگرام ایران کارگر: https://www.instagram.com/irankargar2019
به کانال تلگرام ایران کارگر بپیوندید https://t.me/IranKargar96