دکتر حسین فاطمی : «دزدها هنوز هم مال مردم را میبرند پس ما تا دقیقه آخر مبارزه میکنیم.»
«در این قبرستان کسی حق زندگی دارد که با کفن دزدها شریک باشد، استخوان مردهها را بسوزاند و با لاشخورها، دمخور بشود.»
دکتر حسین فاطمی ، وزیر خارجه دکتر محمد مصدق و یار و همراه وفادار وی بود. او که جوانترین وزیر خارجه ایران بود، هیچگاه فریفته جاه و جلال و زرق و برق صدارت و وزارت نشد و سرانجام، دامن محبت ملت محبوبش را با خون خویش رنگین کرد.

دکتر فاطمی متولد نائین در سال ۱۲۹۶(ثبت شده در شناسنامه) ۱۲۹۸(ثبت شده در قرآن خانوادگی) بود.
او در سال ۱۳۱۵ هنگام تحصیل در دبیرستان، شروع به همکاری با روزنامه باختر کرد. در سال ۱۳۱۶ برای ادامه تحصیل به تهران رفت. در همان زمان در روزنامه ستاره بهعنوان مدیر داخلی و سردبیر استخدام شد.
دکتر فاطمی، پس از آزادی از زندان، در سال ۱۳۲۱ روزنامه باختر را به تهران منتقل کرد. او در اولین سرمقاله روزنامه باختر در زمانی که دنیا درگیر جنگ جهانی دوم بود، بهوضوح افکار آزادیخواهانه و آمادگیاش را برای فداکاری در راه اعلام کرد و نوشت:
«به امید خدای بزرگ برای خدمت به ایران و ﻓداکاری در راه آزادی، قلم به دست گرفته، قدم به میدان گذاشتهایم. ما از مشکلات و موانعی که در این راه داریم آگاه و خود را برای مقابله با آن حاﺿر ساختهایم.
هدف اصلی و بزرگ ما خدمت به ایران و آزادی است… آزادی ـ بزرگترین ودیعه خدایی ـ ﻻزمه حیات انسانی، آن چیزی که خدا به رایگان به ﻫمه ارزانی داشته و آن را از مردم نگیریم.
پس میگوییم ﻫر کس ملت ایران را و آزادی مشروع را محدود کند و به استقلال ایران لطمه بزند، خاﺋن و پلید است.» (بخشی از سرمقاله روزنامه باختر – ۱۴تیر ۱۳۲۱ با عنوان خدا – ایران – آزادی)
حسین فاطمی در سال ۱۳۲۳به فرانسه رفت و مشغول تحصیل شد؛ او موفق شد از دانشگاههای فرانسه دکترای حقوق بگیرد. در این مدت فاطمی هیچگاه رابطهاش با ایران را قطع نکرد و بیدرنگ پس از اتمام تحصیلات، به ایران بازگشت.
دکتر حسین فاطمی در مهر ۱۳۳۱ وزیر خارجه و سخنگوی دولت دکتر مصدق شد. او با قاطعیت تمام سفارتخانه انگلیس را تعطیل و جاسوسان آن را اخراج نمود.
دکتر فاطمی در کودتای ۲۵مرداد ۱۳۳۲ بازداشت شد و در پی شکست کودتا آزاد گردید. وی روز ۲۶مرداد در میتینگی در میدان بهارستان، بهشدت به دربار حمله نمود و خواهان برچیده شدن بساط سلطنت پهلوی گردید. مردم نیز در حمایت از سخنان او، مجسمه شاه را از جا کندند.

دکتر حسین فاطمی از تمام سفیران ایران خواست تا نه تنها به استقبال شاه که از کشور گریخته بود، نروند، بلکه شاه را دستگیر کرده به ایران بازگردانند.
روز ۲۸مرداد ۱۳۳۲هیأت دولت مشغول تصمیمگیری درباره بعضی از مسائل روز بود که گزارش برخی شلوغیها در نقاطی از شهر تهران رسید. دکتر فاطمی از مصدق خواست که طی بیانیهیی مردم را به کمک بطلبد. او هنگامی که نوار ضبط شده را به رادیو رساند، آنجا را در تصرف کودتاچیان یافت.
دکتر حسین فاطمی به نزد دکتر مصدق بازگشت و در پی حمله مزدوران شاه و اوباشی که در خدمت سرویسهای بیگانه بودند، با کمک محافظین دکتر مصدق مخفی شد.
دکتر فاطمی طی مدت زندگی مخفی، برخی خاطرات خود را نوشت. از جمله در مطلبی، نظر خود را در مورد خاندان پهلوی بیان داشت که «تا یک نفر از این خاندان ننگین بر سر کار باشد، محال است پای استعمار از این مملکت به در رود.
ما سه سال در این کشور حکومت کردیم و یک نفر از مخالفان خود را نکشتیم؛ برای آنکه ما نیامده بودیم برادرکشی کنیم ما برای آن قیام کردیم که ایران را متحد کرده و دست خارجی را از کشور کوتاه کرده و معتقد بودیم اگر در گذشته بعضی از هم وطنان ما در اثر فشار اجانب تحت نفوذ آنها قرار گرفتهاند و منویات آنها را اجرا کردهاند، بعد از آنکه به نهضت استقلال نائل شدیم رویه سابق را ترک خواهند گفت ولی افسوس که عاقبت گرگ زاده گرگ شود.»
سرانجام روز ششم اسفند ۱۳۳۲ دکتر حسین فاطمی دستگیر شد. دادگاه نظامی شاه روز هفتم مهر ۱۳۳۳ او را با اتهام اقدام برای برکناری شاه و اقدام علیه سلطنت مجرم شناخت.
دکتر فاطمی در برابر عدهیی تسلیمشده که از او میخواستند خدمت دربار طلب عفو کند، گفت: «میدانم برای چه آمدهاید. اگر من امروز استغفار کنم دیگر هیچکس توی این مملکت حرف کسی را باور نمیکند. جواب جوانهای مملکت را در آینده تاریخ چه کسی خواهد داد که میگویند حسین فاطمی هم وقتی که پای جانش افتاد، تسلیم شد.»
آرزوی دستگاه کودتا و شاه تسلیم او بود.
ولی دکتر فاطمی پای عهدی که برای آزادی ایران بسته بود، ایستاد و روز ۱۹آبان ۱۳۳۳بهدستور مستقیم شاه و در حالی که بیمار بود و ۴۰درجه تب داشت، با برانکارد به پای جوخه اعدام برده شد.
دکتر فاطمی در هنگام اعدام ۳۵ساله بود. او وصیت کرد که جسدش را در جوار شهدای ۳۰تیر در قبرستان ابنبابویه به خاک بسپارند که همان روز توسط بستگانش انجام شد.
هنگامی که او را در میدان تیر به چوبه تیرباران میبستند ۳بار فریاد برآورد:
زنـده باد آزادی!
زنده باد مصدق!
زنده باد ایران!
یاد این بزرگمرد تاریخ ایران که در زمره مفاخر ملی ایرانیان به شمار میرود، در آزادیخواهی ملت ایران و ایستادگیشان در برابر دیکتاتوری ولایت فقیه، همواره زنده و جاویدان است.