خودکشی غم انگیز «رضا» کودک کار تهرانی که وقت نداشت به آرزوهایش فکر کند – فیلم
«وقت نداشتم به آرزوهایم فکر کنم. از صبح تا شب سر کار بودم وقت نکردم به آرزویم فکر کنم.»؛ خودکشی رضا، کودک کاری که سالها پیش، در برنامه تلویزیونی «ماه عسل» این جملات تکان دهنده و تأثیرگذار را در پاسخ به سؤال مجری برنامه گفته بود، همه را در بهت و ناباوری فرو برد.
هنوز خاطره شرم کودکانه او در آن برنامه تلویزیونی و جمله تکان دهنده او در ذهن عموم مردم باقی ماندهاست. رضا چقدر زیبا در مصاحبه بعدی در همان برنامه، وقتی از آرزوهایش پرسیدند گفت «آرزو دارم تا دیگر هیچ فقیری در دنیا نباشد.». آرزوی دیگر رضا این بود که بتواند به سایرین کمک کند. رضا، در همان دنیای پاک کودکی، هیچ آرزویی برای خودش نداشت.

رضا تا چندماه دیگر ۲۰ ساله میشد و آنطور که اطرافیانش نقل میکنند از روحیه خوبی برخوردار بود و به کار خیاطی مشغول بود.
رضا در مصاحبه دوم خودش در همان برنامه تلویزیونی گفته بود که آرزو دارد از محلهای که در آن زندگی میکرد برود. وی در توضیح علت این آرزو از اعتیاد کودکان و نوجوانان در آن محله گفته بود و از فروش مواد توسط کودکان و …
مدتی بعد با کمک تعدادی از هموطنان رضا و خانوادهاش از آن محله جابجا شدند اما مرگ ناگهانی مادر، ضربه روحی سنگینی را بر رضا وارد کرد.
رضا نانآور خانواده بود. پدرش بیکار بود و مادرش بیمار. او و برادرش نان آور خانواده بودند. خودش گفته بود که هر ماه حدود ۳۰۰ هزار تومان درآمد دارد. ۵ هزارتومان را برای خودش بر میدارد و ۲۴۵ هزارتومان را به مادرش میدهد.

خبر خودکشی دردناک و دریغ انگیر این کودک کار، در فضای مجازی هم انعکاس زیادی داشت. عموم کاربران نسبت به این حادثه دردناک با نوشتن مطالبی واکنش نشان دادند.
یکی از کاربران نوشته بود:
«ماندهایم در حجم این سیاهی که به هیچ تلاشی شسته نمیشود.
حاشیهای که فرزندانش در غربت، مادر از دست میدهند و مادرانی که فرزند
و مایی که هردو را …
و اینک …
اگر هنوز در این گوشهی متروک و فراموش شده ایستادهایم، دیگر نه از امید که از عزیز بودن خاکیست که هر تکهاش یک جگرگوشهی ما را بلعیده.
میایستیم، نه در انتظار خبری خوش؛ میایستیم چون دیواری که ماهیتش ایستادن است و فروریختنش، پایانِ بودنش.
میایستیم و تکهتکه میشویم با تکه انگشت کودکمان زیر دستگاه پرس، تکهای از پیکر نوزادمان، دفن شده در ناکجا و تکه کاغذی از آخرین نوشته فرزندمان!
آری! تکهتکه میشویم و قرارمان به ایستادن است و …
رضا اگرچه روحی بزرگ داشت اما کوهی از غم و اندوه و درد را از دوران کودکی و از مرگ مادر بر شانههای نحیفش حمل میکرد.
سرگذشت رضا، سرگذشت میلیونها کودک کار است که کودکی خود را در جامعه بحران زده و پر از فساد و ظلم و نابرابری، گم کردهاند.